خاطرات پنهان یک دختر



سلام.

و اولین پستم در خاطرات پنهانم .

من اتاقم حریم شخصیمه و جز خانوادم کسی اجازه ی ورود بهش رو نداره .

من آدمی ام که دوست دارم به رشته ی پزشکی برسم 

برای همین پارسال که کنکور دادم  و نتونستم رتبه ای بیارم که برم پزشکی موندم پشت کنکور

و همون موقع تصمیم گرفتم که بخونم برای پزشکی تهران

اصل خوندنم از مهربود .

درسته علاقم پزشکی بود ولی هیچوقت به فامیل ها ازش چیزی نگفته بودم

چون فامیل ها چه طرف پدری چه طرف مادریم طوری اند که نسبت به خانواده ما شدیدا حسادت دارند شدیدااا . همچین بعضیاشون  چشم موفقیت خانواده رو ندارن:)

جالب اینجاست که هیچکدوم ازاعضای خانواده من حسود نیستن!

حتی ذره ای .

و متاسفانه با این حال من همشونو با همه ی بدی هاشون دوست دارم .

نمیدونم این اسمش چیه فقط میدونم دوسشون دارم .

تا اینکه امروز برای اولین بار حریمم شکسته شد .

من تو اتاقم پره از اینکه نوشتم تو باید پزشکی قبول شی فلان شی بسان شی .

من برادرم عمل داشت .

امروز شدیدا سرما خورده بودم و خواب بودم و حال خوبی نداشتم . خاله کوچیکه ام که در ظاهر خیلی دوست دار ماست ولی خب متاسفانه اون و شوهرشم یکم حسودن و همچین موفقیت مارو دوست ندان:) اومده بود ملاقات برادرم .

گویا دیده من نیستم به مادر گفته که هیلدا میخونه؟مامانمم گفته نه  حالش خوب نیست و خوابیده .

اونم بدون اجازه وارد حریمم شده بود .ومن خیلی ناراحت شدم . خیلی

تمامشونو دید . و من حتی  سر درد گرفتم بابت این اتفاق . و چند دقیقه ای تو شوک بودم :/و اومد گفت که فقط اومده بهم سر بزنه!

و من تو این چند وقت خوندنم  گاهی بازی گوشی کردم . گاهی نخوندم گاهی

هرچی که بود تموم شد .

اگر تا امروز بد خوندم یا هرچی تموم شد .

از امروز که حریمم شکسته شده و خاله ام همه چیو فهمید دیگه نمیتونم مثل قبل باشم . باید بجنگم

باید بدوئم .چون الان من محکومم به موفقیت

مطمئنم الان ک رفته صد در صد به شوهرش گفته و بعد به مادربزرگم . و بعدش که بره خونشون زنگ میزنه به خاله بزرگه که دختر اونم پشت کنکوریه برای اونم با اب وتاب  توضیح میده .

و من هرگز نمیزارم اونا با شکست من خوشحال شن:) . که اره دیدی نتونست!

شده انقد به خودم سختی میدم که رو ب موت بشم ولی باید موفق شم

خدایا خودت کمکم کن .

تو عمرم همچین حس هایی نداشتم که بخوام بخاطر بقیه موفقم شم و فلان .

خداروشکر همیشه از همه ی دخترای فامیل برتر بودم تو همه چیز و چون همیشه موفقیت رو برای خودم خواستم نه برای اینکه بخاطر فلانی و فلان چیز .

ولی چرا امروز اینجور شدم؟ چون به حریمم پا گذاشتن؟ اونم بدون اجازه!

از خودم بدم میاد . 

من عاشق پزشکی ام . برای خودمم میخونم ولی اینبار در کنارش باید یاد آور این باشم که رازمو فهمیدن و عقب نکشم و تلاشم هرچی که هست رو بیشترکنم تا خدای ناکرده حتی ذره ای  کم کاری نکنم . من تمام تلاشم میکنم و باقیش دست خداست:) 

ولی مطمئنم که اگر خدا ببینه تو تمام تلاشتو کردی و چیزی کم نزاشتی برای هدفت،تو رو بهش میرسونه:)

بعد خانوادم دونفرن که واقعا میخوان من پزشکی قبول شم پدر پدرم(پدربزرگم) و مادر مادرم(مادربزرگم)

امیدشونو نا امید نمیکنم .

من قبلا یه وب دیگه داشتم فکر کنم سه چهار سالی داشتمش .

اینجا رو هم خیلی وقته درست کردم و تا اینکه امروز قرار شد که همینجا بنویسم .

شب به شب قبل خواب میام اینجا و برای خودم گزارش کار میدم .

اینجوری مصمم تر میشم .

میخوام زندگیمو تغییر بدم . میخوام خودمو تغییر بدم چون الان  "من محکومم به موفقیت "

و این شد سرا آغاز زندگی جدید من .

 

 

اینجا  از این به بعد از زندگی من و روز مره هام نوشته میشه . اگر شمایی که الان اومدی و داری میخونی خواستی همراهم بشی قضاوتم نکن :) چون از قدیم گفتن که تا کفش کسی رو نپوشیدی راه رفتنش رو قضاوت نکن . شما جای من نیستی:)

اگر با نوشته ها موج مثبت گرفتی که خداروشکر اگر منفی بود من ازت عذرمیخوام .

اگراحساس کردی دارم اشتباه میرم خوشحال میشم راهنماییم کنی:)

بهم پیام بده و راهنماییم کن بهم امید بده:) چون با امید دادن امید میگیرم:)

اگر حس کردی راه رو اشتباه میرم . بهم بگو:) شاید راهی که من فکر میکنم درسته اشتباه باشه

دوست عزیز اگر تونستی با کامنت بهم کمک کن و نظرتو بگو .

چون ممکنه با یک نظر تو من راه درست رو بهتر متوجه بشم و کمک بزرگی بهم بکنی:)

 

+مینویسم تا بماند .

+ آگر آمدی و خواندی خوش آمدی:)

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Gold بهترین دانستنی های دندانپزشکی دانلود خلاصه درس های آموزشی صنعت بسته بندی VetLine سایت فایل لایت دانلود فایل | پایان نامه | اشتغال و کسب درآمد معرفی شرکت اسپیلت البرز منتخب برترین کالاها داروخانه مینا